کشتی نوح بر روی امواج خروشان آب به سرزمین کربلا میرسد، چنان ترس و اضطراب نوح را فرا میگیرد که رو به آسمان کرده میگوید «پروردگارا! همه دنیا را سیر کردم و دلهرهای مانند این سرزمین به من دست نداد» پس جبرئیل فرود آمده و پیام داد که «ای نوح این جا قتلگاه حسین(ع) است» پس نوح و کشتی نشستگان بر او میگریند و قاتلانش را لعن میکنند.
سلیمان نشسته بر قالیچه و سوار بر باد به سرزمین کربلا میرسد طوفانی به پا میشود و بساطش را به هم میریزد و چون در آن زمین فرود میآید باد را سرزنش میکند و باد لب به سخن میگشاید و روضه آغاز میکند: «ای پیامبر خدا! میدانی؟ اینجاست شهادتگاه فرزند آخرین پیامبر» پس سلیمان میگرید...
کجاست کربلا! گوئی دروازهای است که برای ورود به شهر بندگی و عشقورزی به خالق چارهای جز عبور از آن نیست و برای طی مسیر و سلوک میبایست از حسین مدد گرفت. چنان که همه اولیاء و پیامبران در طول حیات خود برای یک بار هم که شده این سرزمین را زیارت کردند و برکشته آن گریستند و اظهار ارادت و محبت خود را نسبت به خاندان رسول اکرم(ص) ابراز داشتند و دشمنان آنها را لعن کردند.
پس سنت سوگواری و عزاداری و ذکر مصائب سالار شهیدان حضرت اباعبداللهالحسین(ع) نه تنها پس از عاشورا در بین شیعیان و دوستداران اهل بیت جاری شد بلکه قبل از آن میان همه اولیاء و رسولان و پیامبران از حضرت آدم تا حضرت خاتم(ص) جریان داشت و عاملی برای تعالی مرتبه بود.
اما چرا؟ چه حادثهای درکربلا رخ داد و چه رازی در عاشورا نهفته است که یادآوری آن و ناله و فغان بر آن چنان شور و حرارتی در دلها ایجاد میکند که آدمی را از انفعال و کسالت خارج ساخته و انگیزه عدالتخواهی و حقطلبی را در او دو چندان میکند. تا آنجا که حاضر است از سر جان و مال هم بگذرد و خود را فدا کند.
چنان که بسیاری از فرقهها و نهضتهای مختلف ظلم ستیز از این استعداد و قوه برای مقاصد خود استفاده کردند مثلاً مهاتما گاندی وقتی میخواهد برای آزادی هندوستان از دست استعمارگران انگلیسی روش مبارزه دهد مردم را به پیروی از سرمشق امام حسین(ع) دعوت میکند و از قیام او الگو میگیرد و یا امام خمینی(ره) در کنار حرکت و قیامی که آغاز کرد به عزاداری و سوگواری محرم که تا آن زمان به طور منفعلانه و صرفاً برای رسیدن به پاداش اخروی برگزار میشد جهت داد.
از امام معصوم نقل شده است که وقتی سه نام مقدّس «محمّد» و «علی» و «حسن» پشت سر هم بیاید چهارمی حتماً «قائم» است. قائم به معنی کسی که برای دفاع از حق و اجرای عدالت دست به شمشیر میبرد و قیام میکند. پس در عالم دو قائم وجود دارد یکی امام حسین(ع) که به فرمان الهی برای اقامه عدل و احیای سنتها قیام نمود. «من خارج نشدم برای خودپسندی و گردنکشی و فساد و بیدادگری، من قیام کردم برای اصلاح امت جدم، برای امر به معروف و عمل به سیره جدم» و دیگری نهمین فرزند حسین بن علی(ع) مهدی موعود(ع) چنانچه وقتی ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) سؤال میکند مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ حضرت میفرمایند بلی همه قائم به حقیم و ابوحمزه سؤال میکند پس چگونه حضرت صاحبالامر(ع) را قائم نامیدهاند؟ میفرمایند«چون جدم حسین(ع) شهید شد، ملائکه صدا به گریه بلندکردند و گفتند: ای خداوند آیا از قتل برگزیده خود و فرزند پیامبر خود غافل میشوی؟ پس حق تعالی فرمود که قسم به عزت و جلالم از ایشان هر چند که بعد از زمانها باشد توسط مهدی(ع) انتقام خواهم گرفت.
پس دو امام قائم و دو قیام که قیام اول به ظاهر پیروز نشد و امام کشته شد و قیام دوم که وعده الهی است مکمل قیام اول و پیروزی نهایی.
اما اکنون که دوره غیبت امام امت است و قیام و قیامتی به پا نشده، تکلیف ما چیست؟! و چه وظیفهای برای ما تعریف شده است؟! کدام آرمان و آرزو را باید در دل پروراند؟ چگونه میتوان به حسین(ع) اقتدا کرد؟!
در چه مسیری؟! جواب سؤالها را میتوان از کلام همان دو امام قائم به روشنی دریافت، وقتی که هر یک نسبت به دیگری اظهار ارادت و اشتیاق خود را نشان میدهد.
امام مهدی(ع) در زیارت ناحیه میفرماید:
«سلام کسی که اگر با تو درکربلا میبود با جانش، از تو در مقابل تیزی شمشیرها محافظت مینمود و نیمه جان ناقابلش را فدای تو میکرد، جانش فدای جان تو و اهل بیتش سپر بلای اهل بیت تو میبود».
و وقتی از حسین بن علی(ع) پرسیدند: آیا مهدی(عج) به دنیا آمده است؟ فرمودند: «نه و اگر زمان او را درک کنم تمام عمرم را به او خدمت خواهم کرد».
پس این گونه جایگاه و مقام امام را مشخص و راه و رسم خدمت و ارادت به او را آموزش میدهند تا در هر زمان آن گونه باشیم که برای امام از جان و مال و فرزند بگذریم و با او همراه شویم.
پس چارهای نیست جز آن که قالیچه دلهایمان را بر فراز کربلا به پرواز درآوریم و با چشمانی گریان و قلبی محزون با شهدای کربلا هم عهد شویم و درس وفاداری و ایثار و عشقورزی به امام زمان را از ایشان بیاموزیم همان طور که علمدار کربلا رجز میخواند «اگر دو دستم قطع شود از حمایت دین و امام زمانم دست برندارم و از آن روی برنگردانم» باید حسینی شویم تا منتظر بمانیم و باید حسینی شویم و به حسین لبیک بگوئیم «لبیک! ای دعوت کننده به سوی خدا نه یک بار بلکه هفت بار لبیک اگرچه پیکرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهی تو پاسخ گوید و زبانم نتوانست به هنگام ندای یاری طلبانهات به تو لبیک گوید، اینک، قلب، چشم، دل و اندیشه و جانم تو را پاسخگوست...»
باید حسینی شد و طالب عدل و امام عادل و برای تحقق آرمان بزرگ سیدالشهداء مجاهده نمود و مجلس عزاداری و سوگواری ما باید در این جهت یاری رسان باشد و الا در زمانی که ظلم حاکم است و فساد و تباهی جهان را فرا گرفته و بدعتها جایگزین سنتها شده و اجرای دستورات خدا بر زمین مانده و جهل و فقر و تجاوز گریبانگیر مسلمین و مردم مستضعف جهان است برپایی مجلس عزای حسینی صرفاً به امید بخشش گناهان و ورود به بهشت و بهرهمندی و لذت معنوی چه فایدهای دارد و چه مشکلی را حل میکند. باید بر حسین گریه کرد و قیام کرد و با امام قائم همراه شد و برای خدمت و دفاع از امام دل را به دریای بلا سپرد و کربلائی شد. باید حسینی شویم!